شهر عشق

به یاد معلمی عاشق آقا رضا ایزی تقدیم به همه ی دوستان و دانش آموزان و ..

شهر عشق

به یاد معلمی عاشق آقا رضا ایزی تقدیم به همه ی دوستان و دانش آموزان و ..

شهر عشق

این وبلاگ فضایی است برای درد دلهای دوستانه و ذکر خاطرات .....
ستایشگر معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه ها را...

همه میپندارند،
که عکس پدرم را ؛
به دیوار خانه ام آویخته ام!
اما نمیدانند
که دیوار خانه ام را ،
به عکس پدرم تکیه داده ام...

  • ۰
  • ۰

آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود
 چشم خواب آلوده اش را مستی رویا نبود


 نقش عشق و ارزو از چهره دل شسته بود
عکش شیدایی در آن آیینه شیدا نبود


لب همان لب بود.اما بوسه اش گرمی نداشت
دل همان دل بود اما مست و بی پروا نبود


در دل بیدار خود جز دین رسوایی نداشت
گر چه روزی همنشین جز با من رسوا نبود


در نگاه سرد او غوغای دل خاموش بود برق چشمش را نشان از آتش سودا نبود
دیدم آن چشم درخشان را ولی در این صدف گوهر اشکی که من میخواستم پیدا نبود


در لب لرزان من فریاد دل خاموش بود آخر آن تنها امید جان من تنها نبود
 جز من و او دیگری هم بود اما ای دریغ آگه از درد دلم زآن عشق جان فرسا نبود…

  • ۹۴/۱۱/۲۶
  • نادیا ایزی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی