وقتی بزرگان فکر می کنند که مردم فقیرند و استطاعت خوردن نان گندم را ندارند و رعیت همه ی عمرش را باید به زراعت گندم صرف کند و خودش همیشه گرسنه باشد، ببینید چه می کنند:
روز اول سال، نان را با گندم خالص می پزند. روز دوم به هر خروار(300 کیلوگرم) گندم، یک من(3کیلوگرم) تلخه، جو، سیاه دانه، خاک اره، یونجه، شن، کلوخ، چارکه یا گلوله هشت مثقالی می زنند. معلوم است که در یک خروار گندم، اضافه کردن یک من از این چیزها(مزه ی نان را عوض نمی کند) و هیچ معلوم نمی شود که چنان نانی ناخالصی دارد. روز دوم دو من از این چیزها به یک خروار گندم می زنند. به این ترتیب روز سوم سه من، روز چهارم چهار من و بعد از صد روز که سه ماه و ده روز می شود،صد من گندم با صد من تلخه، جو، سیاهدانه، خاک اره، کاه، یونجه یا شن مخلوط می شود و چون مردم به تدریج به تغییر مزه نان گندم عادت می کنند، هیچ کسی با خوردن چنین نانی ملتفت ناخالصی آن نمی شود و به این ترتیب عادت گندم خوردن از سر مردم می افتد.
چرند و پرند، علی اکبر دهخدا