شهر عشق

به یاد معلمی عاشق آقا رضا ایزی تقدیم به همه ی دوستان و دانش آموزان و ..

شهر عشق

به یاد معلمی عاشق آقا رضا ایزی تقدیم به همه ی دوستان و دانش آموزان و ..

شهر عشق

این وبلاگ فضایی است برای درد دلهای دوستانه و ذکر خاطرات .....
ستایشگر معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه ها را...

همه میپندارند،
که عکس پدرم را ؛
به دیوار خانه ام آویخته ام!
اما نمیدانند
که دیوار خانه ام را ،
به عکس پدرم تکیه داده ام...

  • ۰
  • ۰

وقتی بزرگان فکر می کنند که مردم فقیرند و استطاعت خوردن نان گندم را ندارند و رعیت همه ی عمرش را باید به زراعت گندم صرف کند و خودش همیشه گرسنه باشد، ببینید چه می کنند:
روز اول سال، نان را با گندم خالص می پزند. روز دوم به هر خروار(300 کیلوگرم) گندم، یک من(3کیلوگرم) تلخه، جو، سیاه دانه، خاک اره، یونجه، شن، کلوخ، چارکه یا گلوله هشت مثقالی می زنند. معلوم است که در یک خروار گندم، اضافه کردن یک من از این چیزها(مزه ی نان را عوض نمی کند) و هیچ معلوم نمی شود که چنان نانی ناخالصی دارد. روز دوم دو من از این چیزها به یک خروار گندم می زنند. به این ترتیب روز سوم سه من، روز چهارم چهار من و بعد از صد روز که سه ماه و ده روز می شود،صد من گندم با صد من تلخه، جو، سیاهدانه، خاک اره، کاه، یونجه یا شن مخلوط می شود و چون مردم به تدریج به تغییر مزه نان گندم عادت می کنند، هیچ کسی با خوردن چنین نانی ملتفت ناخالصی آن نمی شود و به این ترتیب عادت گندم خوردن از سر مردم می افتد.

چرند و پرند، علی اکبر دهخدا

  • ۹۵/۰۱/۲۹
  • نادیا ایزی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی