شهر عشق

به یاد معلمی عاشق آقا رضا ایزی تقدیم به همه ی دوستان و دانش آموزان و ..

شهر عشق

به یاد معلمی عاشق آقا رضا ایزی تقدیم به همه ی دوستان و دانش آموزان و ..

شهر عشق

این وبلاگ فضایی است برای درد دلهای دوستانه و ذکر خاطرات .....
ستایشگر معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه ها را...

همه میپندارند،
که عکس پدرم را ؛
به دیوار خانه ام آویخته ام!
اما نمیدانند
که دیوار خانه ام را ،
به عکس پدرم تکیه داده ام...

۲۸ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


استاد ﺑﺎ ﺑﺴﺘﻪ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﮐﻼﺱ ﺩﺭﺱ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎﺭ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﻭ به روی ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺧﻮﺩ، ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﮔﺬﺍﺷﺖ؛



ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻼﺱ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ، ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﯼ، ﯾﮏ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺯ ﺩﺍﺧﻞ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ پُر ﮐﺮﺩﻥِ ﺁﻥ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺗﻮﭖ ﮔﻠﻒ ﮐﺮﺩ....

وقتی توپ ها را درونِ شیشه جا داد، ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ
ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﻇﺮﻑ پُر ﺍﺳﺖ؟

ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ با اندکی تعجب گفتند بله
ﺳﭙﺲ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﻇﺮﻓﯽ ﺍﺯ ﺳﻨﮕﺮﯾﺰﻩ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا در ﺩﺍﺧﻞ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﺷﯿﺸﻪ ﺭا ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩ...




ﺳﻨﮕﺮﯾﺰﻩ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺑﯿﻦِ ﻣﻨﺎﻃﻖِ ﺑﺎﺯِ ﺑﯿﻦِ ﺗﻮﭖ ﻫﺎﯼ ﮔﻠﻒ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ؛

ﺳﭙﺲ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺁﯾﺎ ﻇﺮﻑ ﭘُﺮ ﺍﺳﺖ؟
ﻭ ﺑﺎﺯ ﻫﻤﮕﯽ گفتند بله !!

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

"اشک خدا"



زن نابینا کنار تخت پسرش در بیمارستان نشسته بود و می گریست. فرشته ایی فرود آمد و رو به زن گفت: ای زن من از جانب خدا آمده ام

رحمت خدا برآن است که تنها یکی از آرزوهای تو را برآورده سازد, بگو از خدا چه می خواهی؟
زن رو به فرشته کرد و گفت: از خدا می خوام پسرم رو شفا بده.
فرشته گفت: پشیمان نمی شوی؟
زن پاسخ داد: نه!
فرشته گفت: پسرت اینک شفا یافت ولی تو می توانستی بینایی چشمان خود را از خدا بخواهی!
زن لبخندی زد و گفت: تو درک نمی کنی!
سالها گذشت و پسر بزرگ شد. او آدم موفقی شده بود و مادر موفقیت های فرزندش را با عشق جشن می گرفت.
پسر ازدواج کرد و همسرش را بسیار دوست داشت. روزی رو به مادرش کرد و گفت: مادر نمی دونم چطور بهت بگم ولی زنم نمی تونه
با شما یه جا زندگی کنه می خوام یه خونه برات بگیرم تا شما برید اونجا.
مادر رو به پسرش گفت: نه پسرم من می خوام برم خونه ی سالمندان زندگی کنم , آخه اونجا با هم سن و سالای خودم زندگی می کنم و راحت ترم.

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰


پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . .
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت آسیب دیدگی یا شکستگی نداشته باشه "
پیرمرد غمگین شد، گفت خیلی عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست .
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند :
او گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. امروز به حد کافی دیر شده نمی خواهم تاخیر من بیشتر شود !
یکی از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند .
پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد ! او حتی مرا هم نمی شناسد !
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

مولای متقیان امیر مومنان علی علیه السلام : اگر آسمان ها و زمین راه را بر بنده ای ببندند و او تقوای الهی پیشه کند، خداوند  حتما راه گشایشی برای او فراهم خواهد کرد و از جایی که گمان ندارد روزی اش خواهد داد.  ( نهج البلاغه، خطبه 184)

در کدام دین شما می توانید اینقد برنامه و قوانین را ببینید با امدن پیامبر اکرم صلوات خدا برایشان باد مکارم اخلاق به کمال رسیده است و متاسفم برای روشنفکر مآبانی که چون علی دارند و به راسل و هگل و برنارد شاو .... استناد میکنند و استناد به سخنان آنان از افتخاراتشان محسوب می شود حکمت یعتی علی عشق یعتی علی مولا یعنی علی ایمان یعنی علی همه چیز علی علیه السلام و اولاد ایشان می باشد که راه را برای ما نشان داده اند ما الگو داریم ما 14 معصوم داریم دنبال چه می گردیم چرا حیرانیم ما امام زمان حاضر داریم چرا گرفتاریم ؟ دنبال کدامین حق هستیم تقوا پیشه کنیم تا قدرت فرقان داده شود انشالله و چشمه های حکمت بر دل تک تک ما مسلمانان و شیعیان علی علیه السلام جوشان گردد اما کو شیعه؟!! کو مسلمان؟!!! کجایی یا صاحب الزمان این الطالب بدم المقتول بکربلا این المعز الاولیا و مذل العداء و....... مگه نه اینکه در ندبه میخوانیم والعاقبه للمتقین آخر دنیامتعلق به  متقین است .از ماست که برماست راه گم کرده ایم و بدنبال حقیقت در کشورهای دیگر و کانال های بیگانه می گردیم وای بر ما وای اللهم عجل الولیک الفرج و العاقبه والنصر

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

ﻗﻠﻤﯽ ﺍﺯ ﻗﻠﻤﺪﺍﻥ ﻗﺎﺿﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ.
ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﻔﺖ: ﺟﻨﺎﺏ ﻗﺎﺿﯽ، ﮐﻠﻨﮓ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ!
ﻗﺎﺿﯽ ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﻣﺮﺩﮎ ﺍﯾﻦ ﻗﻠﻢ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﮐﻠﻨﮓ. ﺗﻮ ﻫﻨﻮﺯ ﮐﻠﻨﮓ ﻭ ﻗﻠﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﻨﺎﺳﯽ؟!

ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﺑﺎﺷﺪ، ﺗﻮ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩﯼ...

(مراقب قضاوتها، نوشته ها و گفته های خود باشیم )

                                                                                "عبید زاکانی"

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

زیبا دیدن و زیبا زیستن یعنی من در فاصله ایی قرار میگیرم که شما را زیبا ببینم
شاید خیلی دور.... خیلی نزدیک
زندگی یعنی پیداکردن بهترین فاصله که تعادل حفظ شود
با هرچیزی، هرکسی ... باید فاصله را پیدا کرد
فاصله مهمترین سوژه ی عصر امروز است که از آن مغفولیم
امروزه بخاطر توجه به سرعت و تسریع، صبر یادمان رفته است
میخواهیم هرچه زودتر و سریعتر کار را انجام دهیم به نتیجه برسیم
و فرصت زیبا دیدن و زیستن را از دست میدهیم
با مفهوم زمان بیگانه میشویم
و صبر که لازمه بهینه کردن زندگی است را نمی فهمیم...
مسئله دیگر در تبیین فاصله، رعایت، کشف و پیکربندی فاصله با افراد، ایده ها، اخبار، علم، و... است
وقتی خیلی به آیزی نزدیک میشویم افراط کرده ایم
و از آن دور میشویم تفریط...
تعادل در پیدا کردن بهترین فاصله بین ما و .... است به شرطی که
زیبا ببینیم، آرامشمان را از دست ندهیم، خودمان را از دست ندهیم و...
به بعضی ها که نزدیک شوید میخواهند شما را ببلعند عوض کنند و ...
در زندگی تان آدم هایی پیدا کنید که معنی فاصله رامیفهمند

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

هر که در این سرا دراید نانش دهید. نانش دهید و از ایمانش مپرسید. چه انکس که بدرگاه باریتعالی به جان ارزد، البته بر خوان ابوالحسن به نان ارزد

________________________

اگر مستضعفی دیدی ،
                         ولی از نان امروزت

       به او چیزی نبخشیدی ،
      به انسان بودنت شک کن!

                اگر چادر به سر داری ،
                   ولی از زیر آن چادر

       به یک دیوانه خندیدی
     به انسان بودنت شک کن!
        اگر قاری قرآنی
                ولی در درکِ آیاتش

دچارِ شک و تردیدی ،
   به انسان بودنت شک کن!

                 اگر گفتی خدا ترسی ،
                          ولی از ترس اموالت

 تمام شب نخوابیدی ،
   به انسان بودنت شک کن!

                    اگر هر ساله در حجّی ،
                              ولی از حال همنوعت

 سوالی هم نپرسیدی ،
     به انسان بودنت شک کن!

                         اگر مرگِ کسی دیدی ،
                          ولی قدرِ سَر سوزن

ز جای خود نجنبیدی ،
به انسان بودنت شک کن

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰


  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

مدل ذهنی بیل گیتس


اصل اول: درزندگی، همه چیز عادلانه نیست، بهتر است با این حقیقت کنار بیایید

اصل دوم: دنیا برای عزت نفس شما اهمیتی قایل نیست. در این دنیا از شما انتظار میرود که قبل از آنکه نسبت به خودتان احساس خوبی داشته باشید، کار مثبتی انجام دهید

اصل سوم: پس از فارغالتحصیل شدن از دبیرستان و استخدام، کسی به شما رقم فوقالعاده زیادی پرداخت نخواهد کرد. به همین ترتیب قبل از آنکه بتوانید به مقام معاون ارشد، با خودرو مجهز و تلفن همراه برسید، باید برای مقام و مزایایش زحمت بکشید

اصل چهارم: اگر فکر میکنید، آموزگارتان سختگیر است، سخت در اشتباه هستید. پس از استخدام شدن متوجه خواهید شد که رئیس شما خیلی سختگیرتر از آموزگارتان است، چون امنیت شغلی آموزگارتان را ندارد

اصل پنجم: آشپزی در رستورانها با غرور و شأن شما تضاد ندارد. پدر بزرگهای ما برای این کار اصطلاح دیگری داشتند، از نظر آنها این کار «یک فرصت» بود

اصل ششم: اگر در کارتان موفق نیستید، والدین خود را ملامت نکنید، از نالیدن دست بکشید و از اشتباهات خود درس بگیرید

اصل هفتم:
قبل از آنکه شما متولد بشوید، والدین شما هم جوانان پرشوری بودند و به قدری که اکنون به نظر شما میرسد، ملالآور نبودند

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

سخن عاشقانه گفتن دلیل عشق نیست...

عاشق کم است...سخن عاشقانه فراوان..

عشق عادت نیست...
عادت همه چیز را ویران می کند..
ازجمله عظمت دوست داشتن را..
از شباهت به تکرار می رسیم..از تکرار به عادت..
ازعادت به بیهودگی از بیهودگی به خستگی و نفرت..

یک عاشقانه ی آرام - نادر ابراهیمی

یله قلب، مهمانخانه نیست که آدم‌ ها بیایند
دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند!
قلب، لانه‌ ی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود
و در پاییز باد آن را با خودش ببرد!
قلب؟
راستش نمی دانم چیست،
اما این را می دانم که فقط جای آدم های خیلی خوب است

  • نادیا ایزی