شهر عشق

به یاد معلمی عاشق آقا رضا ایزی تقدیم به همه ی دوستان و دانش آموزان و ..

شهر عشق

به یاد معلمی عاشق آقا رضا ایزی تقدیم به همه ی دوستان و دانش آموزان و ..

شهر عشق

این وبلاگ فضایی است برای درد دلهای دوستانه و ذکر خاطرات .....
ستایشگر معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه ها را...

همه میپندارند،
که عکس پدرم را ؛
به دیوار خانه ام آویخته ام!
اما نمیدانند
که دیوار خانه ام را ،
به عکس پدرم تکیه داده ام...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حساب کتاب نکن» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

آه! اگه بچه داشتم، پسر یا دختر، ازش نمی پرسیدم: مشق هاتو نوشتی یا نه؟ می گفتم: خوب عشق کردی؟ و اگه احیانن هنوز این کارو نکرده بود فحش بارونش می کردم. بهش می گفتم " پس منتظر چی هستی؟ منتظری همه دندون هات بریزه؟ ها؟ چی فکر کردی؟ فکر کردی عمر نوح داری؟ پس کی می خوای شروع کنی؟ کی؟ وقتی بازنشسته شدی؟ وقتی نصف عمرت هدر رفت؟ محض رضای خدا بجنب! برو جلو اگه دلت لرزید! منتظر نشو! امروزه که داری زندگی میکنی. فردا شاید یه بمب یه راست بیفته رو کله ت... وقت داره به سرعت می گذره... قبل از "بوم" آخر عجله کن. نکنه بی عشق سقط شی! برو پی عشق! وقتی معلمت می خواد قلم پاهاتو بشکنه تا پی عشق نری، جربزه داشته باش و تسلیم نشو! آدم هایی که تو زندگی درباره ت قضاوت میکنن، محرومن. مثل اونا نباش و زندگی کن! زندگی کن! حساب کتاب نکن!"

اینا رو به بچه م می گفتم. خوبه که بچه ندارم، نه؟ اما اگه عشق و لذت رو تو کله بچه ها فرو می کردن عوض اینکه مدام تو گوششون بخونن: " باید تو زندگی موفق شد، پول خوشبختی می آره، کار بزرگی مرده" و همه این دستورهای به دردنخور، خب اون وقت بچه ها بیشتر شاعر می شدن تا پلیس ضد شورش!


کافه پولشری (نمایشنامه)

الن وتز، ترجمه اصغر نوری

نشر نیلا، چاپ سوم.

  • نادیا ایزی