شهر عشق

به یاد معلمی عاشق آقا رضا ایزی تقدیم به همه ی دوستان و دانش آموزان و ..

شهر عشق

به یاد معلمی عاشق آقا رضا ایزی تقدیم به همه ی دوستان و دانش آموزان و ..

شهر عشق

این وبلاگ فضایی است برای درد دلهای دوستانه و ذکر خاطرات .....
ستایشگر معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه ها را...

همه میپندارند،
که عکس پدرم را ؛
به دیوار خانه ام آویخته ام!
اما نمیدانند
که دیوار خانه ام را ،
به عکس پدرم تکیه داده ام...

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سیدحمید جوادیان» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰
  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰
  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

- مختصر بیوگرافی آقای محمدرضا ایزی

(بسم الله النّور )»

در مقامِ پاس داشت و گرامی داشتِ چهلمین روز درگذشتمعلّـــم، دوست و رفیق شفیق مان، شادروان( آقا رضــا ایــزی ). 

می‌خواهید بدانید مرگ چیست؟  شاید به قول سهراب سپهری:«مرگ پایان کبوتـر نیست»! پس ما کبوترانی هستیم بر آستان جانان. البته، اگر پرواز را بشناسیم؛

چرا که، به قول استاد حسین شنوایی: نه این که:«پـــــرواز از چـــاهی تــــا چـــاهی» باشد.

حالا، به ( آقا رضا ایزی )  بیندیشیم و به بعد از رفتنش فکر کنیم و ببینیم گفته ها و شنیده ها در باره ی او چیست؟ و او را چگونه رقم می‌زنند؟!

ببینیم ( اکبر خویشاوندی)، شاگرد دیروز و هم رزم امروزش، چگونه  بعد از رفتنِ  ( آقا رضا ایزی )،  وی را تعبیر  و تفسیر می کند:      مگر می توان خنده را خاک کرد           مگر می توان . . . .

ببینیم ( محمّد علی فتّاحی) در عین غم زدگی در فراغِ ( آقا رضا ایزی )، یارِ دیرین و هم دَمش، بر سَرِ مزارش، وقتی اَشک‌هایش را می‌رُوبد، با لَبانی لَرزان چه می‌گوید:

« بیایید از خاطراتش بگوییم و بخندیم که رضــا به گریه رضــا نبود.»

ببینیم (علی اکبر مشکانی) در فراغ رضا ایزی به هنگام تشییع و خاکسپاریِ آن بزرگوار چه می گوید، همو که هنوز به انتظار دیدنش سر در گریبان دارد:

« من تنها دفعه ای بود که آقا رضا را می دیدم و سکوتش را حس می کردم.

ولی جالب این که، همه جا، بین همه، فریاد رضا رضا می شنیدم و گویی باز پُر هیاهوتر، زنده تر و بیدارتر از همیشه بود و  برهمگان ناظر و حاضر.»

و (فرزندش) اینگونه از پدر می گوید:               هر از گاهی که صحبت از درس و دانشگاه و دانشجویانم می شد، پدر می فرمود:

«باباجان، هر وقت تو را می بینم که درس می دهی  و از مشق و کتاب و دانشجویانت می گویی، عشق می کنم بابا، عشق.»

 

و حال از  برخی ویژگی های انسانی یک انسان می گویم و شما بزرگواران آن ها را با روحیّات، خلق و خوی، مَنش، رَفتار، باور و . . . ( آقا رضا ایزی )، به قیاس دَرآورید.

-                  دغدغه ی انسانیّت و انسان بودن، دغدغه ی میهن، دغدغه ی آموزش فرزندانِ ایران زمین، دغدغه ی آینده ی بچّه های روستا، دغدغه ی دیر آمدن سرویس و دیر حاضر شدن در کلاسِ درس، دغدغه ی فَقـر مردم، دغدغه ی سبـزوار، دغدغه ی  ایـزی و مردم خوب آن، دغدغه از دغدغه ی همسر، دغدغه ی جهلِ مردم، دغدغه ی غمِ مردم، دغدغه ی حِجرِ مردم، دغدغه ی گرفتاری مردم، دغدغه ی مسافر و عابری پیاده و سرگردان در حاشیه ی خیابان، دغدغه ی یک مریض، دغدغه ی حیف شدن ها، دغدغه ی فــراغ ها، دغدغه ی کوتاهی کردن ها، دغدغه ی کدورت، دغدغه ی پشیمانی، دغدغه ی بسته بودن مغازه ی رفیق و نگرانی ها و . . .

 

و بیایید از ذوق های یک انسان بگوییم و آن ها را با ( آقا رضا ایزی ) قیاس کنیم و هم به او و نیز به خویشتن خویش نمره بدهیم و ببینیم بر کدام سکو ایستاده ایم:

-                  ذوقِ از سلامتیِ دوست و دشمن، ذوقِ از دیدن یک رنگیِ دل ها، ذوق از سعادت و نیک بختیِ مردم، ذوق از دیدنِ یک لقمه ی حلال، دیدنِ انسانی وارسته از تعلقات دنیوی، دیدن یک کتاب خوب، دیدن یک دانشور، دیدن یک دانش آموز، ذوق از شنیدن یک سؤال، ذوق از دیدن یک معادله ی چند مجهولی و حل کردن آن، آبادانی ایران، خیرخواهی نوع بشر، یادگیری فرزندان، گره گشایی از کارِ مردم، خنداندنِ مردم، تواضع در برابر مردم، کوچک و کم تر دیدن خویش و بزرگ نماییِ مردم، وقفِ مردم بودن، ذوق از صلح و آزادی دیدن، مسیر زندگی به خیر و خیرخواهی مردم عوض کردن، مردم را از خویش و خانواده ی خویش عزیزتر داشتن، عزّت و آبروداری دیدن، عدالت دیدن، ذوق از استشمامِ آزادی، ذوق از نبوغِ مردم ، برای اهل بیت عصمت و طهارت (س) خدمت کردن، ذوق از ذکر یا حسین یا حسین گفتن و شنیدن، قلم و دفتر دیدن، به محفلِ دوستان وارد شدن، خوشیِ مردم دیدن و با مردم و برای مردم بودن، حدیث و روایت به عشق و از کلام مولا علی (ع) گفتن،  ذوقِ از تخته سیاه دیدن و گَردِ گچ خوردن، رفیق دیدن و به عشق رفاقت زندگی کردن، ذوق از حضور در دفتر مدرسه، انگشت آمادگی دانش آموز را بالا دیدن برای پاسخ گرفتن، به ساعت نگاه کردن و به موقع حاضر بودن، ذوق از پایِ سفره یِ عقد حاضر شدن و شاهد بودن، با خدا راز و نیاز کردن به عشقِ مردم و برای مردم خواستن، وساطت کردن و آرامش دادن،  ذوق از دیدن فرزندان و نوه ها و خانواده و گرفتن لیست خرید از خانم خانه به عشق دور هم بودن و  سفره انداختن، سر هر کوی و برزن با مردم گفتن و عشق کردن، ساده زیستن و درویش بودن، گناه ناکرده به گردن گرفتن و ختم گلایه ورزی نمودن، ادب داشتن و احترام گذاردن،سر بر آستانِ جانان ساییدن و بیدار بودن، معلم بودن و معلّم بودن و معلّم بودن و دانش آموز شدن و . . .    و آن چه باورِ این حقیر از شادروان ( آقا رضا ایزی ) هست و خواهد بود:

آقا رضا ایزی، یک دیوانِ غزل و یک مثنویِ معنوی  از معرفت بود؛ معرفتی به عمقِ عشق و به ارتفاعِ ایمان.

آقا رضا ایزی، معادله ای بود حل شده، که هیچ جای مجهولی برای دوست داشتن،عشق ورزیدن و انسان بودن باقی نگداشته بود.

آقا رضا ایزی، فقط «آقا رضا» بود؛ از کوچه پس کوچه های خاکی ایزی گرفته، تا بیکرانه های دل مردم این سامان.

راستی، پس از مرگ بر من و ما چه رقم خواهند زد؟!

به فرموده ی (حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی) بدانیـــم:

                   جَهـان یادگار است و ما رَفتنی                     به گیتـی نَماند به جُـز مَردمـی.

 

کم ترین شاگرد مکتب عشق و معرفت و اخلاق  آقا رضا ایزی عزیزمان. سید جواد جوادیان

   جمعی از دوستان :. سبـــزوار  01/06/1393 خورشیدی.

  • نادیا ایزی