در فولکلور آلمان، قصه آموزنده ای هست:
مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده است. شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد، برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت. متوجه شد که همسایه اش در دزدی مهارت دارد، مثل یک دزد راه میرود و مثل دزدی که میخواهد چیزی را پنهان کند، پچ پچ میکند. آنقدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد، لباسش را عوض کند، نزد قاضی برود و شکایت کند. اما همین که وارد خانه شد، تبرش را پیدا کرد؛ زنش آن را جابجا کرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه میرود، حرف میزند و رفتار میکند.
پائولو کوئیلو میگوید: «همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که ما انسانها در هر موقعیتی، معمولا آن چیزی را میبینیم که دوست داریم ببینیم»
به مادر جنده هایی که در مشهد داشتند بر اساس همین داستان نخبه اعزامی به استراخان روسیه را سر کار می گذاشتند و میخواستند به او بفهمانند که بر اساس دید اوست که مردم به چه صورت جلوه می کنند به آنها بگو مادرجنده ها کیر منو بخورید. این داستان را استاد راهنمای من محمود بهمنی رئیس مرکز تحقیقات شیلات ۱۴ سال پیش وقتی در دانشگاه فنی دولتی استراخان روسیه مشغول به تحصیل بودم برایم فرستاد ولی پیش بینی نکرده بود که با عوض شدن دولت مادرجنده هایی سر کار می آیند که بعدها باید از آنها استعلام گرفته میشد مادرجنده هایی که کارت پایان خدمت تاریخ صدور ۱۳۹۳ را دزدیده بودند که دو نفر با کدملی ۶۳۱۹۸۲۹۱۷۶ در مشهد باشد مادرجنده هایی که یکنفر با چهره مشابه من یعنی روح اله تقدمی جمالی در هتل هور را آورده بودند شریک مهدیه ذکاوت که مثلا این با او قرارداد بسته و بقیه موارد