nadia iezi,
🌹🌹یکی از هوشمندانهترین انتخابهایی که دارید این است که در روابط کاریتان به دنبال افراد باهوش باشید. برای روشن شدن باید بگویم منظورم افرادی نیستند که فکر میکنند باهوشاند ولی کارهای افراد باهوش را انجام نمیدهند. منظورم یک باهوش واقعی است. حالا ما معیارهای هوشمندی را نداریم که بر اساس آن سرنوشتمان را بسازیم. در اینجا فقط میگوییم چه کسی را میتوانیم باهوش خطاب کنیم.
۱.آنان تصمیمهای هوشمندانه میگیرند.
افراد باهوش میدانند که اقداماتشان عواقبی دارد. همچنین آنان میدانند که باید با هر تصمیمی که در هر زمان میگیرند به نتایج کسب و کارشان برسند. به عبات دیگر، چند تماس هوشمندانه از شما قادر مطلق نمیسازد. تداوم تصمیمگیریهای خوب به نظم و تمرکز نیاز دارد.
۲.آنان از اشتباهاتشان درس میگیرند.
از نخستین تا واپسین گامها همه چیز زندگی را با آزمون و خطا یاد میگیریم. ما همگی اشتباه میکنیم چون راهی است که از آن درس میگیریم. افراد باهوش نیز از اشتباهات خود درس میگیرند. با این همه، اگر شما با واقعیت روبهرو نشوید و صادقانه خودتان را قضاوت نکنید، بعدها هرگز نمیتوانید کار بهتر را انجام دهید.
۳.آنان همه ی پاسخها را ندارند.
یک ضربالمثل قدیمی است که میگوید، “شما که فکر میکنید همه چیز را میدانید افرادی مثل ما را که اهل عمل هستیم اذیت میکنید”. این یک جملهی خندهدار است، ولی اگر جدی به آن نگاه کنید، واقعا آزاردهنده است. افراد باهوش نیازی ندارند که همیشه اوضاع را طوری جلوه دهند که همه چیز را میدانند. آنان آنقدر باهوش هستند که بدانند چقدر نمیدانند.
۴.آنان خودشان را با آدم های باهوش محاصره میکنند.
هیچ انسانی، جزیره نیست. افراد ممکن است باهوش باشند اما تیمهای کوچک بهترین کارها را انجام میدهند. استیو جابز شاید دمدمی مزاج بود ولی باید مطمئن میشد که ۸ یا ۹ نفر از با استعدادترین آدمها را بیابد تا در تیم رهبریاش حضور یابند و به آنان میآموخت که همینکار را با تیمهای خودشان انجام دهند. این هوشمندانه است.
۵.آنان زیرک هستند.
از آنجا که هوش انسان یک مزیت تکاملی است – ما بیدلیل بخش وسیعی از نوقشر مغزمان را درگیر نمیکنیم – انسانهای هوشمند عموما سازگاری بیشتری دارند و در راه بهرهگیری از محیط اطرافشان جهت رسیدن به نتایج مطلوب، خلاقاند.
۶.آنان میتوانند استدلال کنند.
من تا زمانی که زندهام این را نمیپذیرم: بسیاری از مردم حتی وقتی با شواهد انکارناپذیر نشان میدهید که در اشتباه هستند طوری روی عقیدهشان پافشاری میکنند که گویی زندگیشان به آن وابسته است. بدون اندیشهی انتقادی، استدلال منطقی، روابط علت و معلولی، و روشهای علمی، ما هنوز هم در عصر تاریکی به سر میبریم.
۷.آنان از هوا و هوس پیروی نمیکنند.
ما در عصر طلایی مدها و هوس های زودگذر و شبه علم ها زندگی میکنیم. صادقانه بگویم، هیچ صدایی بلندتر از فیلم ایدوئکراسی مایک جاج حماقت جامعه را با چنین دقتی به تصویر نکشیده است. در فرهنگ اصطلاحات اورین دربارهی این فیلم آمده است: “فیلمی که ذاتا کمدی بود ولی مستند شد.” واقعا همینطور است.
۸.آنان فراتر از درآمدشان خرج زندگی نمیکنند.
نگویید که اشتباه میکنم، همگی در جوانی برای چیزی خودمان را به این در و آن در زدهایم. ولی وقتی به چیزی رسیدید دیگر نمیخواهید از دستش بدهید، اصلا خوب نیست که آن را با ولخرجی به باد دهید تا فراتر از درآمدتان زندگی کنید.
۹.آنان اغلب بدترین دشمن خودشان هستند.
به مرور که لوبهای فوقانی مغز انسان رشد میکند، هرکسی دستِ کم یک نقطهی کور احساسی پیدا میکند که همیشه با اوست. اغلب اوقات همین نقطه ی کور احساسی یا طرف دیگر شخصیت آدم های باهوش است که باید همراه با هوش شان باشد تا آنان را باهوش سازد. مانند یین و یانگ که برای همزیستی به یکدیگر نیاز دارند.
۱۰.آنان در مقام کارآفرین، بعضا موفق نیستند.
به عقیدهی من، وقتی حرف از کسب و کار میشود، هوشمندی شرط لازم است ولی شرط کافی نیست. من در مورد دغلکارانی حرف نمیزنم که مردم را احمق فرض میکنند یا کسانی که با یک تجارت هوشمندانه شانس میآورند. برای یافتن و راهاندازی یک کسب و کار موفق در طولانیمدت، باید در همه حال و همه وقت باهوش باشید.🌹🌹
- ۹۵/۰۳/۰۲