شنیدهای حکایت آن بدخوابی را که از سر و صدای کولر و یخچال و کامپیوتر و ساعت خوابش نمیبرد و درمانگرش گفت گوسفند ببر توی خانه. دید بدتر شد و حالا صدای همین چهارپاست که روی مخ است. خودش را از شرش خلاص کرد و بعد مثل چی خوابید...
درمانگری همین است اصلاً. دوای دردهای روانی انواع و اقسام اقلام شادیآور نیست که تا مصرف میکنی خوبی و وقتی کنار میگذاری از اولت هم بدتر میشوی. نوشداروی عارضههای روانی زهر هلاهل است. که حالیات کند مشکلی اگر داشته باشی لوسشدگی است نه چیز دیگر. هر وقت هم هوس خودکشی به سرت زد نفست را حبس کن و تا سرخ و سیاه و کبود نشدهای دست برندار. ببین که در آن لحظات هم اضطراب و استرس داری و مأیوسی و هیچ چیز نمیخواهی یا نه لهله میزنی برای یک جو هوا، یک نفس بیشتر. آخرش وقتی دیگر بریدی و نفس کشیدی یادت نرود که همیشه از این خبرها نیست که بتوانی اراده کنی و راحت برگردی. جامعه به اندازهی کافی بدعادتت میکند همیشه. خودت را از این بیشتر لوس نکن.
- ۹۵/۰۳/۰۹