شرایط مادی وزیستی برای پیدایش تمدن ضرورت دارد ولی شروط کافی برای "تولد" آن به شمار نمیرود، لازم است برآنها عوامل دقیق روانی افزوده شود و لازم است نظمی سیاسی ولو ضعیف مانند آنچه در دوره رنسانس در رم و فلورانس بود برقرار گردد ... ناگزیر باید وحدتی زبانی تا حدود معینی وجود پیدا کند تا مردم بتوانند به راحتی افکار خود را با یکدیگر مبادله کنند و نیز لازم است که قانونی اخلاقی از راه معبد، یا خانواده یا مدرسه یا غیر آن برقرار شود، تا کسانی که در میدان بازی زندگی مشغولند و حتی آنان که در خارج به تماشا نشستهاند، آن را بپذیرند، و به این ترتیب رفتار مردم با یکدیگر تحت انتظام درآید و هدفی در زندگی ایجاد شود، حتی "شاید" لازم باشد که در میان مردم، در عقاید اساسی و ایمان به غیب، یا به چیزی که کمال مطلوب است، وحدتی ایجاد شود، چه در این صورت پیروی از اصول اخلاقی از مرحله سنجش میان نفع و ضرر کار تجاوز میکند و به مرحله عبادت در میآید و زندگی، علی رغم کوتاهی که دارد، شریفتر و پرفایدهتر میشود ... از بین رفتن این عوامل - و حتی گاهی فقدان یکی از آنها- ممکن است سبب انقراض تمدن شود.
تاریخ تمدن. ویل دورانت
تمدن را میتوان به شکل کلی آن عبارت از نظمی اجتماعی دانست که در نتیجه وجود آن، خلاقیت فرهنگی "امکان پذیر" میشود و جریان پیدا میکند ... تنها تمدن است که انسان را به فکر ایجاد مدینه و شهر (city) میاندازد ... تمدن با خصلت موًدب بودن و حسن معاشرت یکی میشود و این حسن معاشرت، خود، صفایی اخلاقی است که در شهر (civitas) دست میدهد ... در شهر است که دستهای از مردم از غمِ تولید اشیای مادی میآسایند و به فکر ایجاد علم و فلسفه و ادبیات و هنر میافتند؛ آری، مدنیت در کلبه برزگر آغاز میکند ولی در شهر به گُل مینشیند و بار میدهد ... "نژاد" در ایجاد تمدن تاثیری ندارد؛ تمدن در جاهای مختلف، یا در نزد ملتهایی که رنگهای گوناگون دارند، آشکار میشود، نژاد تمدن را نمیسازد بلکه تمدن است که ملتها را "خلق" میکند، زیرا اوضاع و احوال جغرافیایی و اقتصادی، فرهنگی را به وجود میآورد و این فرهنگ، نمونهً خاصی را ایجاد میکند ... فرد انگلیسی تمدن انگلستان را ایجاد نمیکند، بلکه از "تمدن انگلستان" است که فرد انگلیسی "ساخته" میشود ... اگر شرایط مساوی در نژاد دیگری، شبیه به انگلستان باشد، نتایج مشابهی به دست میآید، و به همین جهت است که میبینیم ژاپن قرن بیستم رفتار انگلستان قرن نوزدهم را تجدید میکند ... تاثیری که نژاد در تمدن دارد این است که پیدایش آن غالبا "پس از" زمانی است که ریشههای نژادی مختلف با یکدیگر میآمیزند و به تدریج ملتی که به صورت نسبی حالت تجانسی دارد از آن میان بیرون میآید.
تاریخ تمدن. ویل دورانت
- ۹۵/۰۴/۰۱