نیست ما را شکوه ای از تنگی جا در قفس
کز دل واکرده ماداریم صحرا درقفس
از هم آوازان شودزندان بهشت دلگشا
وای بر مرغی که افتاده است تنها در قفس
روح از طول امل مانده است در زندان جسم
بر نیارد هیچ مرغی رشته از پا در قفس
صائب
- ۹۵/۰۴/۱۶