شهر عشق

به یاد معلمی عاشق آقا رضا ایزی تقدیم به همه ی دوستان و دانش آموزان و ..

شهر عشق

به یاد معلمی عاشق آقا رضا ایزی تقدیم به همه ی دوستان و دانش آموزان و ..

شهر عشق

این وبلاگ فضایی است برای درد دلهای دوستانه و ذکر خاطرات .....
ستایشگر معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه ها را...

همه میپندارند،
که عکس پدرم را ؛
به دیوار خانه ام آویخته ام!
اما نمیدانند
که دیوار خانه ام را ،
به عکس پدرم تکیه داده ام...

  • ۰
  • ۰

ﺑﺎﻧﻮ
ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻧﻤﯿﺠﻨﮕﺪ
ﻧﺠﻨﮓ.... ﭼﺮﺍ ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﺎﮎ ﮐﻨﯽ ....
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺕ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﮐﻦ... ﺑﺎﻧﻮ
ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺭﺍﺯ ﻧﮑﻦ ...
ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ ﺍﯾﻦ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺎﺯ ﮐﻨﯽ... ﺑﺎﻧﻮ
ﺗﻮ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻨﯽ...
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻭﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ...
ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻦ... ﺷﺎﯾﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﯾﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺑﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺑﺎﺷﺪ...
ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ،
ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ ﺟﺎﻥ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻧﺪ... ﺑﺎﻧﻮ !



نادیا ایزی

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰


  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

رفتم که بفهمی قفست هم عددی نیست
پرواز نکردن، سببش نابلدی نیست

من ساحل دل مرده ، تو دریای خروشان
درچشم تو این فاصله ها چیز بدی نیست

هرشب به تو تابیدمو احساس نکردی
افسوس که دریای دلت ،جزرومدی نیست

سیلی خور امواج،ولی ترس نبودت
می گفت که طوفان صدایش ابدی نیست

هرچند که بیزارم از این عشق و تصاحب
این نفرت از آن سیلی آخر که زدی نیست



رفتم که بفهمی اگر این ترس نباشد
دل کندن و دل سنگ شدن کار بدی نیست


نادیا ایزی


 ‌

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰


دریا لب ساحل را ، هر ثانیه مى بوسد
این سنت او عشقست،عشقى که نمى پوسد

اما دل آدمها، اندازه دریا نیست ...
عشقى که به هم دارند آنقدر شکوفا نیست

ما عاشق اگر بودیم ، بى واژه نمى ماندیم
دیوانگى هم را بیهوده نمى خواندیم

اى کاش براى ما ،دریا شدن آسان بود
در سینه ما هر روز امواج خروشان بود

اى کاش که آدمها دلتنگ نمى مردند
دلواپسى هم را از یاد نمى بردند

من قطره بارانم ، .......................

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰


  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

انسان‌ها بیش از هر چیز دیگر، از اندیشیدن وحشت دارند، بیش از فقر، حتی بیش از مرگ! اندیشه  انقلاب می‌کند، از تخت به زیر می‌کشد و نابود می‌سازد. امتیازات دروغین، سنت‌ها و عرف‌های جوامع، و عادات راحت‌طلبانه‌ی انسان‌ها را، بدون ذره‌ای رحم، از دم تیغ می‌گذراند. هیچ قانونی را به رسمیت نمی‌شناسد؛ آنارشیست است! مراجع قانونی را به پشیزی نمی‌انگارد و بر خرد ِ کهن نیز وقعی نمی‌نهد.

اندیشه به‌سادگی در گودال جهنم می‌نگرد و هراسی او را فرا نمی‌گیرد! بشر، لکه کوچکی مغروق در ژرفای بی‌پایانی از سکوت است؛ اندیشه این را می‌بیند و با این حال ، غرورمندانه خود را به نمایش می‌گذارد‌، گویی ارباب کائنات است. «اندیشه» چالاک، آزاد و عظیم است، یگانه روشنایی این جهان ، و بزرگ‌ترین مایه فخر بشر!


" برتراند راسل _ چرا بشر میجنگد "

نادیا ایزی

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

زاهد برو! که هست مرا با بتان شهر
آن حالتی که نیست تو را با خدای خویش!
                                                               هلالی جغتایی






نادیا ایزی

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

⁧‌من هزار برده را آزاد کردم،
میتوانستم
هزاران برده دیگر را هم آزاد کنم، فقط

اگر آنها میدانستند که برده هستند






نادیا ایزی

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

برای مردم غمگین زندگی در شهر آسانتر است. در شهر شخص می تواند صد سال زندگی کند بدون انکه متوجه شود مرده و خیلی وقت پیش تبدیل به خاک شده است...!

لئو تولستوی

  • نادیا ایزی