شهر عشق

به یاد معلمی عاشق آقا رضا ایزی تقدیم به همه ی دوستان و دانش آموزان و ..

شهر عشق

به یاد معلمی عاشق آقا رضا ایزی تقدیم به همه ی دوستان و دانش آموزان و ..

شهر عشق

این وبلاگ فضایی است برای درد دلهای دوستانه و ذکر خاطرات .....
ستایشگر معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه ها را...

همه میپندارند،
که عکس پدرم را ؛
به دیوار خانه ام آویخته ام!
اما نمیدانند
که دیوار خانه ام را ،
به عکس پدرم تکیه داده ام...

  • ۰
  • ۰

بخشی از رمان کلیدر :

ﻣﻠﺘﻔﺖ ﻫﺴﺘﯽ ﮔﻞﻣﻤّﺪ؟
ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ‌ﺷﻨﺎﺳﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ. ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﻤﯽ‌ﺁﻭﺭﺩ.
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﮕﺬﺭﺩ. ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﮑﻨﺪ.
ﻫﯿﭻ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﺪ.
ﻣﯽ‌ﻓﻬﻤﯽ ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ؟! ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺭﺩ ؛ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ!...
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﺯ ﭼﮑﻤﻪ ﻣﯽ‌ﺗﺮﺳﺪ ﻭ ﺩﺭ آﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﺟﻬﻨﻢ!.
ﻓﻘﻂ ﻣﯽﺗﺮﺳﺪ ، ﻓﻘﻂ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﺪ.
من به قیمت خونم این مردم را ، این رعیت مردم را شناخته ام ،
گل محمد! ،
جماعتی ذلیل و دروغگو که امید و آرزوهایشان هم مثل خودشان ذلیل و کوچکند. این جور آدمها مرد کارهای بزرگ نیستند.
پیش پای پهلوان زانو میزنند ، پهلوان را می پرستند ، اما خودشان پهلوان نیستند. نمی توانند پهلوان باشند.
ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﻋﻘﺮﺏ ﺑﺎﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ؛ ﻣﺜﻞ ﻋﻘﺮﺏ!
ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺍﺯ ﺑﺎﻟﯿﻦ ﻭﺭﻣﯽﺩﺍﺭﯾﻢ ﺗﺎ ﺷﺐ ﮐﻪ ﺳﺮ ﻣﺮﮔﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ، ﻣﺪﺍﻡ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺰﯾﻢ.
ﺑﺨﯿﻠﯿﻢ ؛ ﺑﺨﯿﻞ!.
ﺧﻮﺷﻤﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺳﻨﮓ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﯾﻢ ؛ ﺧﻮﺷﻤﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﻓﻠﺞ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ. ﺍﮔﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﯾﮏ ﻟﻘﻤﻪ ﻧﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺳﻖ ﺑﺰﻧﺪ ، ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮔﻮﺷﺖ ﺗﻦ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﯽﺟﻮﺩ.
ﺗﻨﮓ ﻧﻈﺮﯾﻢ ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ. ﺗﻨﮓ ﻧﻈﺮ ﻭ ﺑﺨﯿﻞ. ﺑﺨﯿﻞ ﻭ ﺑﺪﺧﻮﺍﻩ.
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﺮ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﺩ ، ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﺎ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ.
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﭘﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺑﯿﻢ ﺩﺍﺭﯾﻢ!.

ﮐﻠﯿﺪﺭ : ﻣﺤﻤﻮﺩ ﺩﻭﻟﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ

واقعا دولت ابادی درست فکر میکرد شما نظری دارید دوست من که این مطلب را می خوانید؟؟؟؟؟؟

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰


رسم ایرانیها این است که :
وقتی می خوان کسی رو از عزا در بیارن، براش لباس می برن...
خدایا بعد از 2ماه عزا...
بر قامت امام عصر، لباس فرج
 و بر ما ، لباس تقوا بپوشان
                                                         "حلول ماه ربیع الاول مبارک"

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

خبری است نورسیده تو مگر خبر نداری
جگر حسود خون شد تو مگر جگر نداری

قمری است رو نموده پر گشوده
دل و چشم وام بستان زکسی اگر نداری

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

آنچه شما به فرد سوگوار می گویید و آنچه او می شنود

آنچه شما به فرد سوگوار می گویید و آنچه او می شنود با هم بسیار متفاوت است. بسیاری از عکس العمل ها، دلداری ها، توصیه ها و نصیحت های رایج بین مردم برای افراد سوگوار نه تنها برای آن ها کمک کننده نیست، بلکه در حقیقت نمکی است بر زخم آن ها. اگر فردی را می شناسید که عزیزی را از دست داده است، بدانید که هر چقدر بیشتر به او اجازه دهید که راحت تر در کنار شما سوگواری کند، از عزیز خود بگوید، گریه کند و درد خود را بیرون بریزد، بیشتر به او کمک کرده اید که دوره سوگواری اش را به شکل سالم تر طی کند. در مقابل اگر او را نصیحت کنید که باید زودتر این دوره را پشت سر بگذارد، دلداری های بی مورد بدهید، تلاش کنید که حواس او را پرت کنید، برایش جوک بگویید تا بخندد و یا تلاش کنید نامی از عزیز او نبرید یا هر وقت نامی به میان آمد، حرف را عوض کنید، در حقیقت این پیغام را به او داده اید که اجازه ندارد جلوی شما سوگواری کند و باید برای ناراحت نکردن شما جلوی خودش را بگیرد. پس اگر این فرد برایتان عزیز است و حقیقتا می خواهید به او کمک کنید، کنار او باشید و به او نشان دهید که تا هر زمان که نیاز داشته باشد، می تواند در کنار شما برای عزیز از دست رفته اش سوگواری کند و شما جلوی او را نمی گیرید و اگرچه نمی توانید او را کاملا درک کنید، اما رنج او را به رسمیت می شناسید و آن را کم و ناچیز جلوه نمی دهید.

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

پدرم پشت دو بار آمدن چلچله ها، پشت دو برف‌،
پدرم پشت دو خوابیدن در مهتابی، پدرم پشت زمان ها مرده است‌.
پدرم وقتی مرد. آسمان آبی بود، مادرم بی خبر از خواب پرید، ...
سهراب

اما پدر من وقتی دعوت حق را لبیک گفت اسمان سیاه بود اذان میگفتند غروب جمعه 10 مرداد ماه بود و مادرم میدانست که او بزودی ترکش خواهد کرد سهراب میگه پدرم مرده است اما من میگم پدرم زنده است من از کلمه مردن بیزارم او همیشه هست و خواهد بود درود به روان پاک پدرم

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﮐﺠﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﯽ . ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺣﻞ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ

_____________

اگر بدانی که چیست، که چه چیز دارد جانت را می گیرد، دست کم ازهمین که می دانی، که وسیله ی مرگ خودرا می شناسی، دست به گونه ای دفاع می زنی.شاید تن به تسلیم بدهی. شاید هم چاره ای جز آرام گرفتن نجویی، شاید غش کنی و پیش از مرگ بمیری! دیگر دلت به هزار راه پر وهم نیست. دیگر هزار جلوه ی پریشانی نیشت نمی زند. اگر وسیله ی مرگ را بشناسی پریشان هستی؛ اما این پریشانی تو یکجایی ست. و آنچه تو را می کشد، این پریشانی نیست، خود مرگ است.
محمود دولت آبادی/جای خالی سلوچ

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

🌹🌹نقلست که شیخ گفت: دو برادر بودند و مادری. هر شب یک برادر به خدمت مادر مشغول شدی و یک برادر به خدمت خداوند مشغول بود. آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود و با خدمت خدایش خوش بود، برادر را گفت: امشب نیز خدمت خداوند به من ایثار کن. چنان کرد.
آن شب به خدمت خداوند سر بسجده نهاد، در خواب دید که آوازی آمد که برادر تو را بیامرزیدیم و تو را بدو بخشیدیم. او گفت: آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر؛ مرا در کار او می‌کنید؟
گفتند زیرا که آنچه تو می‌کنی ما از آن بی‌نیازیم، ولیکن مادرت از آن بی‌نیاز نیست که برادرت خدمت کند.🌹🌹
- ذکر شیخ ابوالحسن خرقانی

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

ﻣﺎﺭﺗﯿﻦ ﻟﻮﺗﺮ ﮐﯿﻨﮓ، ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺶ می نوﯾﺴﺪ؛

ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﺑﺪﺗﺮﻳﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﺭﻭﺣﯽ ﺑﻮﺩﻡ. ﻓﺸﺎﺭﻫﺎ ﻭ ﺳﺨﺘﻰ ﻫﺎ، ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻨﮓ ﺁﻭﺭﺩﻩ بود.
ﺳﺮ ﺩﺭ ﮔﻢ ﻭ ﺩﺭﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﻣﺴﺘﺄﺻﻞ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻥ، ﺑﺎﺣﺎﻟﺘﯽ ﻏﺮﯾﺐ ﻭ ﺭﻭﺣﻰ ﺑﯽﺟﺎﻥ ﻭ ﺑﻰ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻡ.
ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻣﺮﺍ ﺩﻳﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﺳﺮ ﺗﺎﭘﺎ ﺳﻴﺎﻩ ﺭﻭﯼ ﺳﮑﻮﻯ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺴﺖ. ﺩﻋﺎ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺳﻮﮔﻮﺍﺭﻯ ﮐﺮﺩ. ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﭼﺮﺍ ﺳﻴﺎﻩ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺍﯼ؟
ﭼﺮﺍ ﺳﻮﮔﻮﺍﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟
ﻫﻤﺴﺮﻡ ﮔﻔﺖ ﻣﮕﺮ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺍﻭ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟
ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ؟
ﻫﻤﺴﺮﻡ ﮔﻔﺖ ﺧﺪﺍ... ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ!

ﺑﺎﺗﻌﺠﺐ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﻣﮕﺮ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ؟ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ؟

ﻫﻤﺴﺮﻡ ﮔﻔﺖ: ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯﺕ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﻦ ﭼﻘﺪﺭ ﻏﺼﻪ ﺩﺍﺭﻡ... ﺣﯿﻒ اﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﻢ ...
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﻧﻤﺮﺩﻩ ﭘﺲ ﺗﻮ ﭼﺮﺍ این قدر ﻏﻤﮕین ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ؟

ﺍﻭ ﺩﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﺪ: ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﺍﻧﻮ ﺩﺭ ﺁﻣﺪﻡ ﮔﺮﯾﺴﺘﻢ...
ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﮔﻮﯾﺎ ﺧﺪﺍﯼ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﻟﻢ ﻣﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ...
ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻃﻠﺐ ﺑﺨﺸﺶ ﮐﺮﺩﻡ.

🌾ﺧﺪﺍ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﻰ ﻣﻴﺮﺩ !

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

اگر معلم بودم به بچه ها یاد می دادم که عاقل باشند ،
عاقل به آن معنی که خودم می دانم .
کاری نمی کردم که دلشان بخواهد همه ی دنیا را بگردند ،
آن طور که بدون شک شما ،موقعی که معلم بشوید خواهید کرد .
من برعکس به بچه ها یاد می دادم که خوشبختی را در همان نزدیکی خودشان و در چیزهایی جستجو کنند که ظاهرشان به خوشبختی نمی ماند.

آلن فورنیه / مون بزرگ

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

بسیار در این کهنه سرا معرکه دیدیم     بازیچه اطفال تماشای دگر داشت

نادم لاهیجی

  • نادیا ایزی