شهر عشق

به یاد معلمی عاشق آقا رضا ایزی تقدیم به همه ی دوستان و دانش آموزان و ..

شهر عشق

به یاد معلمی عاشق آقا رضا ایزی تقدیم به همه ی دوستان و دانش آموزان و ..

شهر عشق

این وبلاگ فضایی است برای درد دلهای دوستانه و ذکر خاطرات .....
ستایشگر معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه ها را...

همه میپندارند،
که عکس پدرم را ؛
به دیوار خانه ام آویخته ام!
اما نمیدانند
که دیوار خانه ام را ،
به عکس پدرم تکیه داده ام...

  • ۰
  • ۰

عزیزان دانشجو که درد می برید، درس هم بخوانید.
شما به حکم دانشجو بودن دانش بجوئید. فریضه ای از این واجب تر ندارید.
این کشور را دانایان باید به سامان کنند.
آزادی و آبادی در گرو آگاهی است و اسارات میوه تلخ شجره خبیثه جهالت.
اما دانش را با دلیری عجین کنید و عزت قناعت را بر ذلت طمع برگزینید.
ازین مشتی فرومایگان که پشت به خدمت دو تا کرده اند تا حاجات پست خود روا کنند بگریزید. عالمان راستین همیشه احرار بوده اند.
علم را در هر جا که هست بجوئید. ...
جرات دانستن و پرسیدن داشته باشید. نقادی کنید و مداحی مکنید بر دانش خود ارزش و بینش را بیفزائید.
سر ارادت بر آستان ولایت هیچ کس مسائید و هیچ مقام را فراتر از حجت منشانید.
جانب علم عزیز بدارید اما صحبت عافیت را نیز مغتنم شمارید که "به عجب علم نتوان شد از اسباب طرب محروم" .
جوانی کنید و نادانی مکنید که علم و تنعم هر دو حق شماست.
عشق و شباب و رندی مجموعه مراد است
چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد
زین روش بر اوج انور می روی
ای برادر گر بر آذر می روی

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

من دلم می‌خواهد
خانه‌ای داشته باشم پر دوست،
کنج هر دیوارش
دوست‌هایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو…؛
هر کسی می‌خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند.
شرط وارد گشتن
شست و شوی دل‌هاست
شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریاست…
بر درش برگ گلی می‌کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می‌نویسم ای یار
خانه‌ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
” خانه دوست کجاست "

  • نادیا ایزی
  • ۱
  • ۰

شخصیت منوبابرخوردم اشتباه نگیر. . .



شخصیت من چیزیه که من هستم.
امابرخوردمن بستگی داره به اینکه توکی هستی . . .

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

باد تند است و چراغم ابتری
زو بگیرانم چراغ دیگری
حرف را ببینید، می گوید اصلا وضعیت ما در عالم اینست: چراغی در برابر باد. باد تندی می وزد که همان باد زمان است که این چراغ را نهایتا خاموش خواهد کرد. بالاخره چراغ عمر ما روزی خاموش  خواهد شد. "باد تند است و چراغم ابتری"، چراغ ابتر یعنی چراغ ناقص، چراغ کاملی نیست که برای همیشه باقی و روشن بماند، بالاخره خاموش خواهد شد. خوب من چکار کنم؟ "زو بگیرانم چراغ  دیگری". با این چراغ یک چراغ دیگر را روشن می کنم که وقتی این چراغ اولی خاموش شد، دومی روشن باشد، دومی خاموش شد، سومی روشن باشد. مولانا هم همین را می گوید:
باد تند است و چراغم ابتری
زو بگیرانم چراغ دیگری
همچو عارف کن تن ناقص چراغ
شمع دل افروخت از بهر فراغ
می گوید که من با این چراغ یک چراغ دیگر را روشن می کنم. آن چراغ دیگر چیست؟ چراغی که پس از من و شما بماند، یک بنای نیک، یک نهاد مبارک، که باقیات صالح باشد، صالح باقی باشد، صدقه  جاریه باشد، کار نیکوی ماندگاری باشد که وقتی این چراغ خاموش شد، آن چراغ روشن باشد، لذا توصیه حافظ اینست، توصیه مولانا اینست که چراغ های تازه روشن کنید که این چراغ نهایتا فروخفتنی است و خاموش شدنیست...
چراغ است این دل بیدار، به زیر دامنش می دار
از این باد و هوا بگذر، هوایش شور و شر دارد

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد 
به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران 
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

ترازو گر نداری پس تو را زو ره‌ زند هر کس 
یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد
تو را بر در نشاند او به طرّاری که می‌آید 
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
 
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد 
نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد
بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان 
میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد

چراغست این دل بیدار به زیر دامنش می‌دار 
از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد
خمش کردم ز گفتن من شوم مشغول حال خود
که باد است این سخنها و به باطن کی اثر دارد
چو شمس الدین تبریزی اگر داری خبر از دل
دلت در وادی حیرت یقین عزم سفر دارد

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

آنان که زیبایی اندیشه دارند

زیبایی تن را به نمایش نمی گذارند


  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

لبوفروشها

تابستان استراحت دارند

بستنی فروش ها

زمستان

بیچاره آدم فروش ها!

دریغ از یک لحظه استراحت......



  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

گویند دویست نفر را سه نفر سرباز لاغر اندام به اسارت گرفته وبه صف کرده ومی بردند.


تعدادی نظاره گر بر این جماعت اسیر می خندیدند وباخود می گفتند : ای بیچاره ها چگونه است این سه نفر نحیف برشما چنین چیره گشته و اینچنین خوار شدید ؟؟


یکی جهاندیده درمیان آنان فریادی زد که ای مردم بر ما "نخندید" که آن سه نفر باهم هستند و ما دویست نفر تنها !!!

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

با تو در برف...مهم نیست خیابان باشد...
یا جنون باشد و یک عمر بیابان باشد...

چه کسی گفته زمستان خدا زیبا نیست؟
دوست دارم همه ی سال زمستان باشد...

ره به جایی نبرد فکر فرار از باران...
نیست چتری که به اندازه ی باران باشد...

تا تو با ناز نخندی چه کسی خواهد دید ؟
سی و دو دانه ی برفی که درخشان باشد...

می نویسی به تن برف سئوالت را،کاش...
پاسخ مسئله یک واژه ی آسان باشد...

خواندمش: "تا به ابد عاشق من می مانی؟"
دوستت دارم... اگر قیمت آن، جان باشد

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

نمی دانم چرا مردم حرف زدن با دهان پر را بد می دانند ولی حرف زدن با مغز خالی را نه!
                                                                                                                                      اورسن ولز

پاسخ آن را شما میدانید؟؟؟؟؟؟؟ اگه میدانید یادداشت بگذارید

مغز خالی - دهان پر- اورسن

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

مرا خویی ست که نخواهم که هیچ دلی از من آزرده شود این که جماعتی خود را در سماع بر من می زنند و بعضی یاران ایشان را منع می کنند مرا آن خوش نمی آید و صدبار گفتم برای من کسی را چیزی مگویید من به آن راضی ام.

پدر نازنینم که دلتنگت هستم و روز به روز هم بیشتر می شود هیج کس نمی توانست مانع انجام کارهای خیرتان  شود تحت تاثیر حرف هیچ کس قرار نمی گرفتثی آنقدر به کارت ایمان داشتی که الگوی ما بودی و هستی بزرگوار عزیز دل من پدرم .

رضا ایزی- پدر- سماع- الگو- دلی- جماعتی

  • نادیا ایزی