Nadia Iezi, [23.06.16 17:52]
اجتماعی شدن
انسان یک موجود اجتماعی است که منافع گروه را بر منافع خودش ترجیح می دهد؛ و می داند که وقتی گروه قوی باشد؛ منافع او هم تأمین می شود. این همان ضرب المثلی است که می پرسد: " دوست داری سر مارمولک باشی ، یا دم شیر؟"...
زیرا گرچه سر مارمولک و دم شیر یک شکلند؛ مارمولک با یک دمپایی له میشود حتی سرش، ولی شیر... می گویند با دمش هم نباید بازی کرد؛ خطر دارد! انسانی که اجتماعی شده ، انسانی است که ترجیح می دهد دم شیر باشد تا سر مارمولک؛ و در نتیجه منافع جمع را هم بر منافع خودش ترجیح می دهد؛ و می داند که آن جمع حمایت موثرتری از او می کند. در چنین وضعی این گفته مصداق پیدا می کند که: "یک نفر برای همه ، همه برای یک نفر"
حال با این نگاه به اجتماعی شدن، به جامعه ی خودمان نگاه کنیم؛ چند در صد افراد اجتماعی شده اند؟!....
آدمی که اجتماعی شده باشد از محل "ورود ممنوع" داخل نمی شود برای اینکه زودتر برسد؛ "پارکینگ ممنوع" پارک نمی کند؛ از سرعت مجاز تخلف نمی کند! آدم اجتماعی می داند که اگر چه رعایت یک آیین یا یک دستورالعمل جمعی به ضررش باشد؛ در دراز مدت، این قوانین منافع او را تأمین می کند.
یک نویسنده ی آمریکایی در کتابی به نام "مدیریت در ژاپن" بیشتر ساختارهای مدیریتی ژاپن را بررسی کرده و چند خاطره ی مرتبط با این موضوع هم تعریف کرده است. او در یکی از این خاطرات می گوید: "در خیابان راه می رفتم؛ یک ماشین میتسوبیشی کنار خیابان پارک شده بود؛ دیدم مردی آمد؛ دستمالش را در آورد و ماشین را پاک کرد و شیشه هایش را هم مرتب کرد؛ بعد دستمالش را تا کرد و در جیبش گذاشت و رفت در صف اتوبوس ایستاد! کنجکاو شدم که این مرد با اینکه ماشین دارد چرا می خواهد اتوبوس سوار شود و حالا اگر هم که نمی خواهد با ماشینش برود چه لزومی دارد که ماشینش را تمیز کند و بعد در صف اتوبوس بایستد؟!
بالاخره جلو رفتم و پرسیدم که چرا با ماشینش رفت و آمد نمی کند. مرد گفت برای اینکه ماشین ندارد! به او گفتم اما من خودم دیدم که شما آنجا آن ماشین...؟!! گفت بله، درست می گویید؛ من آن را تمیز کردم ولی ماشین، ماشین من نیست! من کارگر کارخانه میتسوبیشی هستم؛ دیدم که میتسوبیشی ما، در خیابان زشت به نظر می آید؛ و این به میتسوبیشی ما آسیب می زند. دیدم من که وقت دارم؛ کاری هم ندارم؛ دستمالم را در می آورم و تمیزش می کنم؛ شیشه هایش را... آینه هاش را... گفتم این کار را می کنم؛ به خانواده ام هم کمک می کنم
اگر کسی بخواهد در ژاپن خودش را معرفی کند؛ نمی گوید من، مثلا دکتر سرگلزایی از انجمن... هستم؛
اگر چنین چیزی بگوید دیگران او را آدم بی آدابی می دانند؛ پس می گوید من، از انجمن هیپنوتیزم، دکتر سرگلزایی! یعنی اول گروهی را که به آن تعلق دارد معرفی می کند؛ بعد خودش را. این یعنی اگر کسی گروه نداشه باشد؛ هویت ندارد بنابراین اگر که خانه دار هم هستند
یک NGO خانه داری تأسیس می کنند؛ و خود را این طور معرفی می کنند: "من از NGO محله....خانم .....هستم". یا از سازمانی می خواهد که اجازه بدهند هفته ای دو ساعت بیاید و تایپ های غیر محرمانه شان را انجام دهد؛ فقط برای اینکه برای معرفی خود بگوید: "من از شرکت فلان ...فلانی هستم". یعنی انسانی که هویت اجتماعی ندارد اصلا به عنوان یک انسان شناخته نمی شود و هنوز اجتماعی نشده است.
یکی از دوستان من که دوره ی فوق لیسانس را در شرکت "سونی" می گذراند؛ می گفت که در یکی از مراحل تولید واشری از روی ریلی عبور می کرد و کارگران بایستی این واشر را با پنس بردارند و جای بگذارند؛ آنهم با سرعتی که ریل عبور می کرد...
در این شرایط اگر که یک واشر کوچک می افتاد کارگران به سرعت، طوری که وقت هم از دست نرود؛ می گشتند که آن را پیدا کنند و بردارند. اوایل فکر می کردم که این، یک وسیله ی نانو تکنولوژی....یک چیز مهم است...
اما وقتی قیمتش را پرسیدم گفتند که یک جعبه صد تایی اش یک ین می ارزد! گفتم پس برای چه شما خم می شوید و این را جمع می کنید؟...
کارگر مربوطه جواب داد که کمپانی من برای این پول از دست می دهد!...
این یک موجود اجتماعی است