سنتور دلم طاقت مضراب ندارد
شوریده سرم بتکده را تاب ندارد
من با تو همایون زدهام ساز ولیکن
مَشک غم این دیده مرا آب ندارد
دشتی و سهگاه و شور و تُرک و ماهور
فرقی نکند گر تِم بس ناب ندارد
ای ساز بسازم ز تو آهنگ غم عشق
فا می ر دو سی سُل زدنم خواب ندارد
من محو تماشای نُتِ رقص تن تو
انگشت من و پردهدری باب ندارد
سمفونی جان و دل من نیست هماهنگ
رهبر تویی و این همه اسباب ندارد..
؟