شهر عشق

به یاد معلمی عاشق آقا رضا ایزی تقدیم به همه ی دوستان و دانش آموزان و ..

شهر عشق

به یاد معلمی عاشق آقا رضا ایزی تقدیم به همه ی دوستان و دانش آموزان و ..

شهر عشق

این وبلاگ فضایی است برای درد دلهای دوستانه و ذکر خاطرات .....
ستایشگر معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه ها را...

همه میپندارند،
که عکس پدرم را ؛
به دیوار خانه ام آویخته ام!
اما نمیدانند
که دیوار خانه ام را ،
به عکس پدرم تکیه داده ام...

۴۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰


  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰


  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

منصور حلاج را درظهر ماه صیام از کوی جذامیان گذرافتاد.
جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند.
حلاج برسفره آنها نشست و چند لقمه بر دهان برد.
جذامیان گفتند: دیگران بر سفره ما نمی نشینند و از ما می ترسند.
حلاج گفت، آنها روزه اند و برخاست.
غروب هنگام افطار حلاج گفت: خدایا روزه مرا قبول بفرما.
شاگردان گفتند: ما دیدیم که تو روزه شکستی.
حلاج گفت: ما مهمان خدا بودیم.
روزه شکستیم، اما دل نشکستیم..

"آن شب که دلی بود، به میخانه نشستیم
آن توبه صدساله، به پیمانه شکستیم

از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم، ولی دل نشکستیم"

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

امام علی (ع) می فرماید:


اِنَّما اَهلَکَ الَّذینَ مِن قَبلِکُم اَنَّهُم کانوا اِذا سَرَقَ فیهِمُ الشَّریفُ تَرَکوهُ وَ اِذا سَرَقَ فیهِمُ الضَّعیفُ اَقاموا عَلَیهِ الحَدَّ؛

نابودى مردمان گذشته از آن جا بود که اگر سرشناسى دزدى می کرد، رهایش می ساختند و چون ناتوانی دزدی می نمود مجازاتش می نمودند.

                                                              نهج البلاغه، نامۀ 47

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰
  • با بال شکسته برکشیدن هنر است

  • سبزوارنگار/موسی الرضا امین زارعین پژوهشگر و استاد نمونه ی سال ۱۳۳۸در سبزوار و در خانواده ای مذهبی متولد شد.

در دوران جوانی بر اثر حادثه ای در حین مسابقه ی کشتی قطع نخاع مهره ی گردن و فلج از ناحیه ی دو دست و دو پا گردید.او با این حادثه ی دردناک به مقابله برخاست و فعل خواستن را صرف نمود. اخذ مدرک دکترای فلسفه ی علم از بخش شرق شناسی دانشگاه مسکو در شهر دوشنبه(استالین آباد)، موسس جامعه ی معلولین سامان سبزوار، رییس انجمن تشکل های خراسان رضوی، عضو هیأت امنای جامعه ی معلولین ایران، شهروند طلایی، معلول نمونه ی کشوری در سال های ۸۶و۸۷ از طرف شهرداری تهران و بهزیستی کل کشو، معلم نمونه ی شهرستان ۲بار و در استان ۱بار، دریافت مدال افتخاری تیر اندازی در استوک مندویل انگلستان سال ۵۸، دارنده ی رکورد شنای معلولین ایران سال ۱۳۶۵، دریافت دو نشان لیاقت و علمی از کشور تاجیکستان سال ۱۳۸۴، نامزد دریافت نشان دولتی و نامزد نخبگان کشور سال ۹۰، تألیف بیش از ۴۰مقاله و کتاب در زمینه های کودک و نوجوان، فلسفه و مشاوره تنها بخشی از از موفقیت های دکتر موسی الرضا امین زارعین در دوران بعد از معلولیت می باشد.با وی به گفتگویی انجام دادیم که در ادامه می خوانید:آقای امین زارعین از سابقه ی ورزشی تان قبل از معلولیت بگویید؟از ۱۷سالگی کشتی را شروع کردم پیش از آن ورزش باستانی را دنبال می کردم. فراموش نمی کنم که یک روز در سالن بدنسازی با ۸نفر از دوستان همزمان اقدام به انجام شنای ورزش باستانی نمودیم رفقا یکی پس از دیگری خسته شدند در حالی که من همچنان ادامه می دادم و حدود ۳۰۰شنا به طور پی در پی و بدون استراحت انجام دادم.شرح مختصری از فعالیت هایی که در جریان انقلاب انجام می دادید برایمان بیان کنید؟در سال های قبل از انقلاب که به مرور فعالیت های انقلابی رو به گسترش بود بنده هم با تمام وجود وارد این این فعالیت ها شده بودم. در کلاس ها و جلسات سخنرانی افرادی که مرتبط با افراد مؤثر و رهبران انقلاب بودند شرکت می کردم در تکثیر و توزیع اطلاعیه ها و سخنرانی ها ی امام (ره) که از طرق مختلف به دست ما می رسید، شرکت داشتم. در ابتدا(سال ۵۵)که فعالیت های انقلابی بسیار پراکنده و مخفی بود با تعدادی از دوستانم گروهی برای مبارزه ی تشکیلاتی و مسلحانه با رژیم سلطنتی تشکیل داده بودیم چون تصور نمی کردیم که انقلاب به سرعت گسترش یابد و در مدت کوتاهی به پیروزی برسد به فکر افتادیم در یکی از روستاهای اطراف سبزوار مخفیانه چاه و تونل در زیر زمین حفر کنیم آذوقه و برخی ملزومات دیگر را در این مکان پنهان کردیم تا بتوانیم سال های طولانی به طور مخفیانه و هماهنگ علیه رژیم شاه مبارزه کنیم. روند پیروزی آن چنان به سرعت طومار رژیم را در هم پیچید که آن اقدامات در مراحل اولیه باقی ماند و هرگز عملی نشد.در این مدت در راهپیمایی های مردم در سال ۵۷ در بسیاری از شهرها از جمله مشهد تهران و قم شرکت می کردم. در جریان همین فعالیت ها دو بار در تهران و مشهد به همراه تعداد دیگری از دوستانم جلو تانک های ارتش خوابیدیم تا مانع حرکت آن ها به سمت جمعیت تظاهر کننده شویم. وقتی امام(ره) تصمیم گرفت که به ایران بیاید مرحوم حاج علیرضا دولت آبادی گفت: مردم سبزوار را برای استقبال از امام دعوت کنید و برای اولین بار در بلند گوی مسجد جامع سبزوار از مردم برای حضور در مراسم استقبال از امام دعوت کردم اولین جمله ای که گفتم این بود:"هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم ا..."۱۰۰نفر آمدند و به تهران رفتیم. از ۵بهمن در تهران بودیم. حضرت آیت ا...سید محمد حسن علوی، مرحوم حاج علیرضا دولت آبادی، مرحوم علی اصغر صفار، و حاج آقای ساده از جمله ی کسانی بودند که در این جمع حضور داشتند و من هم در همین روزها و بنا به معرفی آقای علوی به عنوان یکی از محافظان امام (ره) انتخاب شدم و در ۱۲بهمن در بهشت زهرا در حلقه ی پنجم محافظین امام(ره) حضور داشتم.گفتید قبل از انقلاب کشتی می گرفتید، مقامی هم داشتید؟هنگامی که وارد کشتی شده بودم در سال ۱۳۵۴بعد از ماه مبارک رمضان مرحوم رمضانعلی خدر از قهرمانان کشتی ایران برای مراسم افتتاح شرکت جهان پوشاک به سبزوار آمد. وی بعد از مراسم افتتاحیه با تعدادی از کشتی گیران سبزوار کشتی گرفت. کشتی با این قهرمان بزرگ انگیزه ی زیادی برای شروع کشتی در من ایجاد کرد. بنابراین کشتی را جدی تر نزد اساتیدم؛ آقایان: رضا عرب، مسعود فروزان، پهلوان شفیعی و قاسم شاهی آغاز کردم. در دوره ی تحصیل در گرگان کشتی را به طور جدی دنبال می کردم و اوج کشتی من در  دوران دانشجویی بود. در این دوران آقای علیرضا سوخته سرایی قهرمان فوق سنگین ایران که ساکن علی آباد بود کشتی مرا دید و قصد داشت مرا به تهران ببرد. من نگران درس و تحصیل بودم اما آقای سوخته سرایی تأکید داشت که درس را در تهران ادامه خواهی داد. بهترین مقام بنده در کشتی عنوان پنجمی آموزشگاه های کشور در وزن ۵۲کیلوگرم بود و بهترین کشتی من در این دوران با آقای حسین کاشمری(قهرمان جهان کشتی ناشنوایان در سال ۵۵) بود. قبل از آن که که کشتی را شروع کنم از مرحوم ملا مهدی حجازی پدر آقای  فخر الدین حجازی خواستم برایم استخاره بگیرد. مرحوم ملا مهدی حجازی در سبزوار به استخاره هایی که می گرفت مشهور بود من به دلیل تردید در ورود به کشتی به ایشان مراجعه کردم.چطور توانستید با معلولیت کنار بیایید و در حین حال پله های ترقی و پیشرفت را یکی پس از دیگری طی نمایید؟بعداز حادثه ای که منجر به این شد که قطع نخاع شوم؛ با پیگیری دوستان برای معالجه به لندن اعزام شدم.در بیمارستانی در لندن حضور داشتم کار عمده ایی که این مرکز برای من انجام داد آموزش بود، آموزش این که چگونه با معلولیت زندگی کنم.در تمام دوران معلولیت هیچگاه احساس ناامیدی نکردم حتی بسیار امیدوار بودم که درمان شوم و به حالت اول برگرد

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

نیایشی زیبا از آقا امام سجاد (علیه السلام)


الهی
دردهایی هست که نمی توان گفت
و گفتنی هایی هست که هیچ قلبی محرم آن نیست

الهی
اشک هایی هست که با هیچ دوستی نمی توان ریخت
و زخم هایی هست که هیچ مرحمی آنرا التیام نمی بخشد
و تنهایی هایی هست که هیچ جمعی آنرا پر نمی کند

الهی
پرسش هایی هست که جز تو کسی قادر به پاسخ دادنش نیست
درهایی هست که جز تو کسی آنرا نمی گشاید
قصد هایی هست که جز به توفیق تو میسر نمی شود

الهی
تلاش هایی هست که جز به مدد تو ثمر نمی بخشد
تغییراتی هست که جز به تقدیر تو ممکن نیست
و دعاهایی هست که جز به آمین تو اجابت نمی شود

الهی
قدم های گمشده ای دارم که تنها هدایتگرش تویی
و به آزمون هایی دچارم که اگر دستم نگیری و مرا به آنها محک بزنی، شرمنده خواهم شد.

الهی
با این همه باکی نیست
زیرا من همچو تویی دارم
تویی که همانندی نداری
رحمتت را هیچ مرزی نیست
ای تو خالق دعا و مالک " آمین"...

                                                                                 صحیفه سجادیه

  • نادیا ایزی