شهر عشق

به یاد معلمی عاشق آقا رضا ایزی تقدیم به همه ی دوستان و دانش آموزان و ..

شهر عشق

به یاد معلمی عاشق آقا رضا ایزی تقدیم به همه ی دوستان و دانش آموزان و ..

شهر عشق

این وبلاگ فضایی است برای درد دلهای دوستانه و ذکر خاطرات .....
ستایشگر معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه ها را...

همه میپندارند،
که عکس پدرم را ؛
به دیوار خانه ام آویخته ام!
اما نمیدانند
که دیوار خانه ام را ،
به عکس پدرم تکیه داده ام...

  • ۰
  • ۰

کاش می شد خنده را تدریس کرد
کارگاه خوشدلی تاًسیس کرد

کاش می شد عشق را تعلیم داد
ناامیدان را امید و بیم داد

شاد بود و شادمانی را ستود
با نشاط دیگران ، دلشاد بود

کاش می شد دشمنی را سر برید
دوستی را مثل شربت سر کشید

دشمن بی رحمی و اجحاف بود
دوستدار نیکی و انصاف بود

کاش می شد پشت پا زد بر غرور
دور شد از خود پسندی، دور دور

با صفا و یکدل و آزاده بود
مثل شبنم بی ریا و ساده بود

از دو رنگی و ریا پرهیز کرد
کینه را در سینه حلق آویز کرد

کاش می شد ساده و آزاد زیست
در جهانی خرم و آباد زیست

اعتیاد و فقر را نابود کرد
دودمان بی کسی را دود کرد

  • ۹۴/۰۴/۱۱
  • نادیا ایزی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی