🌹🌹نقلست که شیخ گفت: دو برادر بودند و مادری. هر شب یک برادر به خدمت مادر مشغول شدی و یک برادر به خدمت خداوند مشغول بود. آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود و با خدمت خدایش خوش بود، برادر را گفت: امشب نیز خدمت خداوند به من ایثار کن. چنان کرد.
آن شب به خدمت خداوند سر بسجده نهاد، در خواب دید که آوازی آمد که برادر تو را بیامرزیدیم و تو را بدو بخشیدیم. او گفت: آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر؛ مرا در کار او میکنید؟
گفتند زیرا که آنچه تو میکنی ما از آن بینیازیم، ولیکن مادرت از آن بینیاز نیست که برادرت خدمت کند.🌹🌹
- ذکر شیخ ابوالحسن خرقانی