فروید و نظریه تکرار خاطره ناگوار
فروید در یکی از چهارچوب های اندیشه روانکاوانه اش به یک تعریف بسیار فراگیر از مرض « اجبار در تکرار – Repetition compulsion » رسید. او به مدد چند مشاهده بسیار جالب توانست متوجه دو نکته اساسی در رفتار بزرگسالان و کودکان شود:
۱) او مقدمتاً پی برد آدم هایی که اتفاق اسفناک و یا وحشتناکی در زندگی شان می افتد به طور ناخودآگاه در حین خواب، اتفاق بدِ مورد نظر را بازسازی و تکرار می کنند. فروید متوجه شد که تکرار اتفاقات شوکه کننده در حین خواب، در سربازان از جنگ برگشته نیز به وقوع می پیوندد.
به نظر فروید، انسانها با تکرار حوادث و تصادفات ناگوار در خواب، ناخودآگاه تلاش می کنند که بر شوک ناگواری که بر آنها وارد شده تسلط پیدا کنند. اما چگونه؟
۲) او در ضمن پی برد که کودکان با بازی مخصوصی که انجام می دهند سعی می کنند ترس و نگرانی ناشی از غیبت مادر یا پدر را به کنترل خویش در آورند. به عنوان نمونه، فروید مشاهداتش در باره یک خردسال را ثبت می کند که با پرتاب اسباب بازی (که با نخی بسته شده) به زیر لحاف یا در گوشه ایی که دیده نشود و به دست آوردن مجددش، به خیال خودش، مدام به مادرش که او را ترک کرده می گوید « برو، من به تو احتیاجی ندارم» و بعد با بازگرداندن مداوم اسباب بازی، به این ماجرای تخیلی قوت می بخشد که هر موقع که اراده کند اسباب بازی ( مادر) را می تواند باز گرداند.
به نظر فروید، مسیر تکرار اعمالی که از بچه سر می زند، به وی اجازه می دهد تا غم و نگرانی ناشی از جدایی موقت از مادرش را ترمیم کند. قابلیتی که لایه جدیدی از شخصیت قوی را برای کودک فراهم می کند.
به قول فروید همه ما می خواهیم به مرحله قبلی تر زندگی برگردیم. چیزی شبیه به بازگشت به دوران امن و آرام جنینی یا به تعبیر دیگر « the desire to return to an earlier state of things». مثل رفتار و عادتی نظیر دیدن فیلمی که دوست داریم، شنیدن مداوم موسیقی که دوست داریم یا حتی بازگشت به رفتار ناهنجار نظیر آشنایی یا رابطه با آدم هایی که می دانیم اذیت مان خواهند کرد و …