پدر دیوار محکمی بود
ما روی سینهاش میخ میکوبیدیم
تا خندههای کوچکمان را قاب کنیم
مادر، پنجرهای میان سینۀ دیوار
و ما هروقت دلمان میگرفت
روبروی او میایستادیم و آه میکشیدیم
ما بچههای بدی بودیم
- ۹۵/۰۴/۰۴