شهر عشق

به یاد معلمی عاشق آقا رضا ایزی تقدیم به همه ی دوستان و دانش آموزان و ..

شهر عشق

به یاد معلمی عاشق آقا رضا ایزی تقدیم به همه ی دوستان و دانش آموزان و ..

شهر عشق

این وبلاگ فضایی است برای درد دلهای دوستانه و ذکر خاطرات .....
ستایشگر معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه ها را...

همه میپندارند،
که عکس پدرم را ؛
به دیوار خانه ام آویخته ام!
اما نمیدانند
که دیوار خانه ام را ،
به عکس پدرم تکیه داده ام...

۳۷ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

زنده بودن را به بیداری بگذرانید


که سالها به اجبار خواهید خفت

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم

دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم

بر لوح معاصی خط عذری نکشیدیم

پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم

ما کشته نفسیم و بسی آه برآید

از ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم؟!

افسوس بر این عمر گرانمایه که بگذشت

ما از سر تقصیر و خطا در نگذشتیم

دنیا که در او مرد خدا گل نسرشته است

نامرد که ماییم، چرا دل بسرشتیم؟

ایشان چو ملخ در پس زانوی ریاضت

ما، مور میان بسته روان بر در و دشتیم

ایام جوانی چو شب و روز برآمد

ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم

واماندگی اندر پس دیوار طبیعت

حیف است دریغا که در صلح بٍهَشتیم

چون مرغ بر این کنگره تا کی بتوان خواند؟

یک روز نگه کن که بر این کنگره خشتیم

ما را عجب ار پشت و پناهی بود آن روز!

کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم

گر خواجه شفاعت بکند روز قیامت

شاید که زمشاطه نرنجیم که زشتیم

باشد که عنایت برسد ورنه مپندار

با این عمل دوزخیان کاهل بهشتیم

سعدی مگر از خرمن اقبال بزرگان

یک خوشه ببخشند که ما تخم نکشتیم.

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
برای من مگری و مگو دریغ دریغ
به دوغ دیو درافتی دریغ آن باشد
جنازه‌ام چو ببینی مگو فراق فراق
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپاری مگو وداع وداع
که گور پرده جمعیت جنان باشد
فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر
غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد
تو را غروب نماید ولی شروق بود
لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد
کدام دانه فرورفت در زمین که نرست
چرا به دانه انسانت این گمان باشد
کدام دلو فرورفت و پر برون نامد
ز چاه یوسف جان را چرا فغان باشد
دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا
که های هوی تو در جو لامکان باش

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰


به ابوسعید ابوالخیر،گفتند :

فلانی قادر است پرواز کند،

گفت:این که مهم نیست، مگس هم میپرد.

گفتند:فلانی را چه میگویی..؟؟روی آب راه میرود..!!

گفت:اهمیتی ندارد،تکه ای چوب نیز همین کار را میکند.

گفتتند: پس از نظر تو شاهکار چیست..؟؟

گفت:این که در میان مردم زندگی کنی ولی هیچگاه به کسی زَخم زبان نزنی،دروغ نگویی، کلک نزنی٬دلی نشکنی٬از اعتماد کسی سوءاستفاده نکنی وکسی را از خود ناراحت نکنی.

این شاهکار است...!

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰


خیلی دلم گرفت ودلتنگ شدم .روحشون شاد یادشون گرامی.درود بر شما که با این وبلاگ یاد این معلم عزیز رو همیشه در قلب ما زنده نگه میدارید.

سلام سمیرا جان ممنون از احساس خوبی که به  پدر ما داشتید منتظر شعری که برای ایشان سروده اید هستم نهایت لطف شما بود که پیامی در وبلاگ قرار دادید خوشحالم کردید سلامت و سربلند باشید ارادتمندم نادیا ایزی

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

سلام بابا جون پارسال مثل همچین شبی  آخرین مناجات های قشنگت را با خدا کردی و بعد از دوران طولانی مریضی و درک شبهای قدر چند روز بعد بخشیده شده دعوت حق را لبیک گفتی باباجون اینقد حالت بد بود که مامان زحمت گذاشتن قران را روی سر عزیزت گذاشت تا تو با خدات عهد ببندی و مناجات کنی  امشب تو برای ما دعا کن میدونم سر سفره ی امیر مومنان امشب مهمان هستی یک عمر شیعه ی واقعی اش بودی یتیم نواز بودی مامان توفیق زیارت امام رضا علیه السلام را در شب نوزده رمضان پیدا کرده است و امشب افطار مهمان امام رضا علیه السلام ا است پارسال ازت میزبانی کرد امسال آقا دعوت کردند اللهم الرزقنا زیارت الائمه المعصومین علیه السلام

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

واعظی پرسید از فرزند خویش /  هیچ می دانی مسلمانی به چیست؟

صدق و بی‌آزاری و خدمت به خلق، / هم عبادت، هم کلید زندگی‌است.

گفت زین معیار اندر شهر ما / یک مسلمان هست؛ آن هم ارمنی‌است!

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

مصداق پدرم


هر کس که در این دنیا بتواند شاد زندگی کند و از زندگیش لذت ببرد بطور حتم  بعد از مرگش  در بهشت خواهد بودزیرا کسی که زندگی شادی داشته باشد به طور طبیعی نه به کسی ظلم می کند و نه تفکرات منفی نسبت به دیگران دارد پس دنیا و آخرتش برای او بهشت خواهد بود.بنابراین نبایدزندگی را به خود سخت گرفت و به خود وعده فردایی بهتر داد.

گردون نگری ز قد فرسوده ماست
جیحون اثری ز اشک پالوده ماست
دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست
فردوس دمی ز وقت آسوده ماست

حکیم عمر خیام نیشابوری

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

سنتور دلم طاقت مضراب ندارد
شوریده سرم بتکده را تاب ندارد

من با تو همایون زده‌ام ساز ولیکن
مَشک غم این دیده مرا آب ندارد

دشتی و سه‌گاه و شور و تُرک و ماهور
فرقی نکند گر تِم بس ناب ندارد

ای ساز بسازم ز تو آهنگ غم عشق
فا می ر دو سی سُل زدنم خواب ندارد

من محو تماشای نُتِ رقص تن تو
انگشت من و پرده‌دری باب ندارد

سمفونی جان و دل من نیست هماهنگ
رهبر تویی و این همه اسباب ندارد..
؟

  • نادیا ایزی
  • ۰
  • ۰

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد                    در دام مانده صید و صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها بادا به او چو لاله                     در خون نشسته و او از یاد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا                   صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
امشب صدای تیشه،از بیستون نیامد                   گویا به خواب شیرین فرهاد رفته باشد ...!

شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی                    گو مشت خاک ما هم بر باد رفته باشد
پر شور از حزین است امروز کوه و صحرا              مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد

  • نادیا ایزی